سفر به شیراز
نوشته شده توسط : mahdiyar

یک روز میخواستیم بریم به شیراز,اما مادرم نیومد.هرچقدر اصار کردیم گفت نه نمیام.بالاخره تنهایی با خواهرم و بابام رفتم سوار ماشین شدم.همینطور تو ماشین بازی میکردیم و این چیزا.یکدفعه طوفان شن امد!همه جا را طوفان گرفته بود.راستش رو بخواین من ترسیده بودم.بابام هم چیزی رو نمیدید.بالاخره از طوفان در اومدیم.از جاده های ترسناک شیراز گذشتیم تا به یک هتل رسیدیم.

خوب یادم نمیاد ولی بعد از ظهر به پاسارگاد رفتیم.و فرداش به مقبره حافظ رفتیم.در پاسارگاد خیلی چیزا از بین رفته بودن.بعد روی کوه پاسارگاد که مقبره ی شخصی بود رفتیم مونده بودم مردم اونجا چجوری تونسته بودن که اون همه مجسمه عظیم رو با ابزار های ساده بسازن.در ان مقبره روی کوه,شکل های زیبایی حکاکی کرده بودند.ان موقع فهمیدم که هخامنشیان اتش پرست بودند.بعد از اون دیگه به مقبره ی حافظ رفتیم.شب شده بود.مقبره ی حافظ خیلی شلوغ بود.

من که همش از فواره ها می گذشتم.یک بار به زور از میان جمعیت رد شدم تا مقبره ی حافظ را از نزدیک ببینم.ان روز خیلی برایم روز خوبی بود.روی مقبره شعر های قشنگی نوشته شده بود که خود شعر ها توسط حافظ نوشته شده بود.انروز یکی از بهترین روز های عمرم بود.




:: برچسب‌ها: مقبره حافظ , پاسارگاد , شیراز , داستان ,
:: بازدید از این مطلب : 342
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 2 اسفند 1394 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: